کد مطلب:225156 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

بیان طعام نخوردن فضل بن یحیی بعد از قتل جعفر و طعام خورانیدن هارون او را
خالد بن عثمان كه یكی از مقربان و محققان فضل بن یحیی برمكی بود چنانكه در اكرام الناس یاد شده است گفته است چون فضل بن یحیی خبر قتل برادر خود جعفر را بشنید سه روز طعام نخورد و شراب از گلو به اندرون نفرستاد و بر آن عزیمت برآمد كه چندان لب از مأكول و مشروب بر بندد كه خداوند تعالی او را به جعفر رساند ، هارون الرشید چون این خبر بشنید در پایان شب به وثاق جعفر بیامد



[ صفحه 11]



این وقت ایام زمستان بود و خرقه بطانه سمور بر تن داشت [1] فضل چون او را بدید بدوید و پیش رفت و سر خود پیش افكند و گریان سلام بداد هارون جوابش را بگذاشت و گفت برای جعفر این چند غم و رنج كشیدی او فاسق و بد كردار بود پوشیده با تو دشمنی داشت چه تو از یك مادر و او از دیگر مادر بود و مرا بسیار بر آن می داشت كه تو را آزار رسانم ازین گونه سخنان فراوان برای آسایش و اندیشه و بجای آوردن دل او بگذاشت فضل را آب در چشم بگردید و بی اختیار فروبارید .

هارون جامه خود را از پشت برآورد و بر او پوشانید و خوردن مخصوص از آشپزخانه خاص طلب كرده بسوگند و تكلیف او را بخورانید و شربتی آب در گلویش بریخت و دیگر باره گفت جعفر با تو بد بود و مرا به عزل تو تحریك می نمود چندین غم به او نباید داشت و بر وی اندوه نباید گرفت .

فضل در جواب گفت هر چه خلیفه می فرماید جز آن نیست اما جعفر را آن چند حد نبود كه او را بكشند و اكنون ای امیرالمؤمنین او را بكشتی اینك نوبت یحیی و فضل رسیده است تا با ایشان چه خواهی كردن چه امیرالمؤمنین را روشن است كه هیچ خلیفه و پادشاهی را چون جعفر وزیری نبوده است و نیست و نخواهد بود خلیفه او را بر سر گناه نابوده بگشت و در این حال كه فضل این سخنان می گفت چندان بگریست كه سخن او بسته شد هارون چون آن جواب از فضل بشنید دیگر سخن نكرد و گونه اش زرد گشت و تافته و رنجیده بازگشت .

و از آن سوی چون محمد بن یحیی خبر جعفر برادر خود را بشنید لب از طعام و شراب فروبست چندانكه نزدیك به هلاكت رسید فضل را از قضیه او باز گفتند نزد او راه گرفت و با سوگند و مبالغه بسیار اندك خوراكش بخورانید و بدست خویش او را بیاشامانید .



[ صفحه 12]




[1] يعني جبه ايكه آستر آن از پوست سمور بود.